نه زمین خاک قدیمی
نه هوا همون هواست
تا چشام کار می کنه
هر چی که مونده نابجاست...
داره از قبیله ی ما
یکی یکی کم میشه
هر چی دوست داشتم و دارم
راهی عدم می شه
مثل ابرهای زمستون
دلم از گریه پره
شیشه ی نازک دل منتظر تلنگره
همه سفره های خالی
دستهای نحیف مردم
داغ شلاق جهالت
به تن شریف مردم
همه اعدام ستاره
انهدام سرو آزاد
تیرباران شقایق
باغبانی کردن باد
همه قطره های خونی
که به خاکم شده فریاد
همه اینهایی که گفتم
بغض هر روز منه
منو در من میشکنه
مثل ابرهای زمستون دلم از گریه پره............
(یاران منشینید خموش...ایران در سایه ی دار است.منشینید خموش...
زیر ساتور تبه کاران است.منشینید خموش...
منشینید خموش...یاران
در کشور ما سرب سوزان است پاسخ
گر بپرسی از عدالت!!!!!!!!!
هر ره دیگر بود مسدود...جز راه رذالت
منشینید خموش یاران
ایران در سایه ی دار است...منشینید خموش یاران...)
|